اس ام اس عید غدیر
اوصاف علی به هر زبان باید گفت / این ذکر به پیدا و نهان باید گفت
در جشن ولی عهدی مسعود علی / تبریک به صاحب الزمان باید گفت
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
اس ام اس تبریک عید غدیر
از ولایت عهدی حیدر، خدا تاج شرف
بار دیگر بر سر زهرای اطهر می زند
در حریم ناز و عصمت زین همایون افتخار
فاطمه لبخند بر سیمای شوهر می زند
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
متن تبریک عید غدیر
( من کنت مولا فهذا علی مولا )
حلول عید ولایت و امامت را که به شکرانه ی تکمیل دین و تتمیم نعمت همگان
با عرشیان و فرشیان است ، محضر شما و همه ی شیعیان
تبریک و تهنیت عرض می نمایم
.
.
.
دوبیتی عید غدیر
گفت پیـغمبر به یــارای سخــن / پیک رب العالمین آمد به من
گفت حیدر را خدا این تحـفه داد / بر همه خلق جهان فضلش نهاد
گشت داخــل از یقین زوج بتول / در ولایــت با خداونــد و رسول
عید غدیر خم بر شما مبارک
.
.
.
پیامک تبریک عید غدیر
ای ز شطرنج حقیقت گـــشتــه مات / کیش خود را کــن رها بنــگر حیــات
از عـــلی و آل او جـــو درد عــشــق / جفت شش آورده حق، در فرد عـشق
آب و رنگ باغ، آب و گل، علی است / صورت آییــنه کــامل عـلی اســـت . . .
.
.
.
متون آماده عید غدیر
رسیده هجده ذی حجه و قلب نبی شاد است
غدیر آمد، امیرالمؤمنین اینک به بالای سریر آمد
بود دست نبی در دست او و تاج رحمتش بر سر
بتهای ظلم و جور امروز از اوجش به زیر آمد . . .
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
sms عید غدیر
ای دل دوباره گل کن امشب علی ، امیر است
بر آستان جانان آیینه ی غدیر است
آیینه ی محمد، مردی زجنس قرآن
شیرخدا ولی شد آن کوه عشق و ایمان . . .
.
.
.
اشعار عید غدیر
عید است و غدیرش، علی والا است، علی / دل تشنه عدل است و او دریاست، علی
جشن است و مبارک، علی گشته است، ولی / دنیا همه را شادی که مولا است، علی
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
من یک مسلمانم ولى را مىشناسم
مولا على مولا على را مىشناسم
مهر على را تا ابد در سینه دارم
در سینه از مهر على گنجینه دارم . . .
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
آحاد ملک چو سجده بر آدم کرد / بر نام علی و شوکت خاتم کرد
در روز غدیر خم نه تنها آدم / بر قامت مرتضی فلک سر خم کرد . . .
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
گرفت پرچم اسلام را على در دست
از این گزیده، زمین و زمان به خود بالید
به یمن فیض ولایت، شراب خمّ الست
به عشق آل على از غدیر خم جوشید . . .
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
مهر تابان ولایت شد نمایان در غدیر / باز بخشید این بشارت، خلق را جان در غدیر
از طواف کعبه امروز آن که برگردد، یقین / حج او مقرون بود با عهد و پیمان در غدیر . . .
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
در فصل خطر امیر را گم نکنید
آن وسعت بی نظیر را گم نکنید
تنها ره جنت از علی میگذرد
ای همسفران غدیر را گم نکنید . . .
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
در خانه دل نوشته با خط جلی / کین خانه بنا شد به تولای علی
در داخل این خانه چو نیکو نگری / هم مهر محمد است و هم مهر علی . . .
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
گفت پیغمبرص که بعد از من على / رهبر خلق و امام است و ولى
پس بخوانید اى قدح نوشان خم / آیه الیوم اکملت لکم . . .
.
.
.
تو آن عاشق ترین مردی که در تاریخ می گویند
تو آن انسان نایابی که با فانوس می جویند
تمام باغ ها در فصل لب های تو می خندند
تمام ابرها در شط چشمان تو می مویند . . .
واقعه غدیر خم که در آخرین سال زندگی رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله رخ
داد
و در آن علی علیهالسلام به جانشینی آن حضرت صلیاللهعلیهوآله برگزیده شد،
حادثهای تاریخی نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود.
غدیر تنها نام یک سرزمین نیست؛ یک تفکر است. غدیر، نشانه و رمزی است که از
تداوم خط نبوت خبر میدهد.
غدیر، نقطه تلاقی کاروان رسالت با طلایهداران امامت است.
آری، غدیر خم یک سرزمین نیست؛ چشمهای است که تا پایان هستی میجوشد؛
کوثری است که فنا برنمیدارد؛ و افقی است بیکرانه و خورشیدی است عالمتاب.
رخداد غدیر در ذىالحجه سال دهم هجرى، تنها یک حادثه تاریخى نیست؛
غدیر، تنها نام یک سرزمین نیست، یک تفکر است؛
نشانهاى است از تداوم خط نبوت؛
چشمهاى است که تا پایان هستى مىجوشد؛
غدیر، روز اکمال دین، اتمام نعمت و موجب خشنودى خداست؛
روز بزرگ، روز گشایش و روز تکامل است؛
غدیر، نه تاریخ است، نه جغرافیا و نه روایت، بلکه ولایت است؛
بدون شک واقعه غدیر خم، نقش سرنوشت سازی در تعیین مسیر آینده اسلام داشته
است.
در این واقعه، پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله مهمترین مأموریت دوران پیامبریِ
خود را به انجام رساند؛ مأموریتی که انجام آن،
به منزله رساندن پیام رسالت حضرت بود، و کوتاهی در مورد آن، به از بین رفتن
زحمات چندین ساله ایشان میانجامید؛
چنان که خداوندمتعالی درآیه 67 سوره مائده میفرماید:
«هان ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت به تو نازل شده است، تبلیغ کن و
اگر چنان نکنی، پیام و رسالت او را انجام ندادهای
وخداوند تو را از مردم حفظ میفرماید».
24 آبانماه سال 1360 هجری شمسی، روزی است که عالم فرزانه و مفسر بزرگ علامه طباطبایی دیار فانی را به سوی سرای باقی ترک کرد؛ عالمی که همیشه از ابدیت سخن میگفت و با فنای در خدای خویش و آنچه خدایی بود، باقی شد.
در آخرین روز سال 1321 هجری قمری (مقارن با سال 1281 هجری شمسی) ستارهای درخشان در آسمان سلسله جلیلالقدر سادات طباطبایی تبریز هویدا شد و خداوند به سیدمحمد قاضی طباطبایی فرزند پسری هدیه داد که نامش را سیدمحمدحسین گذاشت
حکیم عارفی که بعدها بسیاری از انسانها، از چشمه جوشان حکمت و معرفتش جرعههای جانبخش نوشیدند. هنوز پنج سال از عمر سیدمحمدحسین نگذشته بود که مادرش را از دست داد. پدر سعی کرد غم مادر را از دل محمدحسین و دیگر فرزند کوچکترش، محمدحسن، بزداید، ولی نمیدانست که چهار سال بعد، درگذشت خود او، غم فرزندان را دوچندان خواهد کرد.
سیدمحمدحسین همانطور که روش درسی آن روزها بود، به فراگیری قرآن پرداخت و سپس از سن 9 سالگی به مدت شش سال به همراه برادرش، از ادیبی به نام شیخ محمدعلی سرائی، کتابهایی چون گلستان، بوستان، نصابالصبیان، انوار سهیلی، تاریخ عجم، منشات امیرنظام و ارشاد الحساب را فرا گرفت و علاوه بر آن، زیر نظر میرزاعلی نقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. ایشان پس از طی دوران تحصیل در مکتبخانه، راهی مدرسه طابیه تبریز شد تا تحصیلات خود را در علوم دینی دنبال کند. در همان ایام، وقتی 23 سال بیشتر نداشت، تصمیم به ازدواج میگیرد. از یکی از بستگانش خواستگاری میکند و چون فامیل بودند، با این ازدواج موافقت میکنند. یک سال بعد از ازدواج بود که سیدمحمدحسین مزه پدر شدن را میچشد و اسم فرزند اولش را، محمد میگذارد.
سیدمحمدحسین و برادرش سیدمحمدحسن در سال 1304 هجری شمسی تحصیلات مقدماتی را در مدرسه طالبیه تبریز به پایان رساندند. اما روح پرعطش آنان هنوز سیراب نشده بود. دختر علامه طباطبایی میگوید: «یک روز حاج آقا میآید و به مادرم میگوید من دیگر در تبریز نمیتوانم ادامه تحصیل دهم و برای بهره گرفتن از استادان بهتر، باید راهی نجف شویم، اما هزینه سفر نداشتند. وقتی مادرم میبیند حاج آقا ناراحت است، جهیزیه خود را میفروشد تا هزینه سفر تامین شود.» سیدمحمدحسین که هزینه سفرش تامین شده بود، زمینهای زراعی و کارهای کشاورزیشان را به یکی از همآبادیهایشان سپرد و عازم «نجف» شد تا تحصیلات خود را تکمیل کند، البته حالا دیگر تنها نبود و هر دو برادر ازدواج کرده بودند. به این ترتیب، هر دو خانواده به همراه کربلایی قلی و سلطنت خانم (خادم و خادمهشان) عازم سفر میشوند و در خانهای کوچک در محله «عماره» نجف ساکن میشوند و زندگی جدیدی را آغاز میکنند.
اما بعد از گذشت مدتی، فرزند یک و نیم سالهشان (سیدمحمدحسین 24 ساله و همسر 19 سالهاش) به مرض سختی مبتلا میشود و از دنیا میرود.
روزی مادر داغدیده بغضش ترکید و به همسرش گفت: «آقا! یاد محمد لحظهای مرا رها نمیکند. دلم برای کودک خردسالم خیلی تنگ شده. جز چند نفر هیچکس حتی مرگ او را هم به ما تسلیت نگفت. بیا برگردیم. این جا دیار غربت است و ما هیچکس را نداریم. چطور میتوانیم این همه سال اینجا بمانیم؟» صدای در، مادر داغدیده را ساکت کرد، سید صدا زد: «آمدم» و با عجله به سمت در دوید. با باز شدن در، «سید میرزاعلی قاضی طباطبایی» وارد شد. او یکی از پسرعموهای محمدحسین بود که مدتها پیش به قصد تحصیل به نجف آمده بود. زن و شوهر از دیدن یک آشنا در دیار غربت بسیار خوشحال شدند. آقا میرزاعلی خیلی خودمانی با سید و همسرش برخورد کرد. آنها ساعاتی را با هم گذراندند و از دوران کودکی و زندگیشان در تبریز و خاطرهها گفتند. یادآوری این خاطرهها، درد و غم این زوج جوان را کاهش داد. بعد از ساعتی میرزا عصایش را برداشت و قصد رفتن کرد. سید و همسرش نیز به رسم بدرقه او را همراهی کردند. دو سه قدم مانده به در، آقا میرزا علی رو به همسر سید کرد و گفت: «دختر عمو! این بار فرزندت میماند، پسر است و نامش هم عبدالباقی است.» و با این حرف، خداحافظی کرد و رفت. چند ماه بعد بود که همسر سید، باردار شد.
به نقل از علامه آمده است «هنگامی که در نجف اشرف به درس و بحث اشتغال داشتم یکی از روزها مرحوم قاضی به من برخورد کرد و بدون مقدمه گفت: اگر طالب دنیایی نماز شب و اگر طالب آخرتی نماز شب بخوان. همین دیدار و گفتوگوی کوتاه منشاء آشنایی من با استاد شد... قبل از آن که به محضر وی بار یابم، خود را از کتب فلسفی و آثار معقول بینیاز میدیدم و پیش خود میگفتم اگر مرحوم ملاصدرا هم بیاید، مطلبی فوق آنچه من فهمیدهام عرضه نخواهد کرد. ولی پس از بهرهمند شدن از دیدار این استاد بزرگوار، به یکباره احساس کردم گویا تا کنون از حکمت و فلسفه چیزی عایدم نشده و از اسفار حتی یک کلمه هم نفهمیدهام.» این برخورد جالب، علامه طباطبایی را وارد مرحله تازهای از زندگی کرد و سیر و سلوک عارفانه وی آغاز شد.
*سیدحسین بادکوبهای؛
علامه در زادگاه خود، در ریاضیات «ارشادالحساب» و در فلسفه و کلام «اشارات و کشفالمراد» را خوانده بود. اما این دو کتاب، ذوق بالای علامه را کفاف نمیداد، تا اینکه در نجف با حکیمی برخورد کرد که از بزرگان فلسفه و استادان صاحبنظر این دو رشته بود. این حکیم معروف «سیدحسین بادکوبهای» بود که توانست علامه را با حقیقت حکمت، به ویژه تفکر فلسفی، آشنا کند و باعث شود او در عرض شش سال، «منظومهی» سبزواری و «اسفار و مشاعر» ملاصدرا و دوره «شفای» بوعلی و «اخلاق» ابن مسکویه را بخواند.
« ...سیدحسین باد کوبهای پیشنهاد کرد، ریاضیات بخوانم و در همین راستا به درس مرحوم سیدابوالقاسم خوانساری که ریاضیدان زبردستی بود حاضر شدم و یک دوره حساب استدلالی، هندسه مسطحه و فضایی و جبراستدلالی را فرا گرفتم.»
*بازگشت به وطن؛
روزهایی که علامه و برادرش در نجف میگذراندند، به سختی سپری میشد. گذران زندگی برای دو برادر که حاضر نبودند از سهم امام هم استفاده کنند، سخت و طاقتفرسا بود. دیگر ماندن نه مصلحت بود و نه امکان داشت. اوضاع کشاورزی و زمینهایشان، حسابی به هم خورده بود. به همین جهت، علامه طباطبایی و برادرش بلافاصله راهی ایران و دیار آبا و اجدادیشان – شادآباد تبریز – شدند و تا 10 سال در وطن خویش ماندند. در این مدت با تلاش طاقتفرسا زمینهای رهاشده و باغهای مخروبه را آباد کردند. طی این مدت، به امور روستاها و زندگی مردم نیز رسیدگی میکردند و به کمک نیازمندان میشتافتند.
*دلتنگ آموختن؛
علامه در کنار همه این کارها و مشکلاتی که وجود داشت، مطالعه و تحقیق را رها نکرده بود و رسالههای علمی مینوشت. گاهی که یاد نجف و گنبد و بارگاه حضرت علی(ع) میافتاد، دلش برای درس و آموختن علم، حسابی تنگ میشد و نمیدانست چه باید بکند.
*هجرت به قم؛
علامه طباطبایی بالاخره تصمیمش را میگیرد: « ... همزمان با آغاز سال 1325 هجری شمسی وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیون اتاقی دو قسمتی که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم. این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود. طبقه زیر این اتاقها انبار آب شرب بود که در صورت لزوم بایستی از در آن به داخل خم میشدیم و ظرف آب را پر میکردیم، چون خانه فاقد آشپزخانه بود، پخت و پز هم در داخل اتاق انجام میگرفت.»
*«قاضی» معروف؛
اولین روزی که برای تدریس پا به کلاس حوزه گذاشت، جمعیتی حدود صد نفر منتظر او نشسته بودند. کم کم شیفتگی و علاقه طلاب به او، به حدی رسید که بعضی از آنها حجرههای مدرسه را ترک و در اطراف خانهاش اتاقی اجاره میکردند تا به او نزدیکتر باشند. هر روز یکی دو ساعت به غروب مانده به سراغش میرفتند و تا پاسی از شب حرفهایش را میشنیدند. کمکم آوازه سیدمحمدحسین قاضی بیشتر شد و همه «قاضی» معروف را شناختند. اما خود علامه برای آنکه لقب استادش، مرحوم آیتالله سیدمیرزاعلی قاضی فقط به استاد منحصر باشد و برای حفظ احترام، نام او را از خود برداشت و ترجیح داد به اسم طباطبایی خوانده شود.
*شاهکار علامه طباطبایی؛
علامه طباطبایی، در سال 1333 هجری شمسی نگارش تفسیرالمیزان اثر بزرگ خویش را آغاز کرد و 17 سال طول کشید تا آن را به پایان برساند؛ اثری جالب و دلنشین که نظیر آن تا به حال نوشته نشده است. به عقیده آیتالله العظمی خویی، علامه برای نوشتن این اثر، خود را تصفیه کرده بود. شهید مطهری هم میگوید: «همه تفسیرالمیزان با فکر نوشته شده... من معتقدم بسیاری از این مطالب از الهامات غیبی است. کمتر مشکلی در مسائل اسلامی و دینی برایم پیش آمده که کلید حل آن را در تفسیرالمیزان پیدا نکرده باشم.»
*مباحثه با پروفسور کربن؛
یکی از اثرات ماندگار علامه، مباحثات وی با پروفسور کربن استاد دانشگاه و اسلامشناس غربی بود. مباحثه بین پروفسور کربن و علامه طباطبایی از سال 1336 هجری شمسی شروع شد و بیش از 20 سال ادامه پیدا کرد که نتایج این مباحثات به چهار زبان فارسی، عربی، فرانسه و انگلیسی منتشر شده است. روزی علامه در بین صحبتهایش به پروفسور گفت: « ... در اسلام هر وقت انسان حالی پیدا کند، میتواند خدا را بخواند. چون همه مکانها بدون استثناء محل عبادت است. اما در دین مسیح این طور نیست. عبادت حتما باید در وقت معینی (روز یکشنبه) و در مکان معینی (کلیسا) انجام شود؛ در غیر این صورت باطل است. او باید تا روز یکشنبه که کلیسا باز میشود صبر کند.» پروفسور کربن جواب داد: «بلی، این اشکال در دین مسیح وجود دارد.» علامه طباطبایی ادامه داد: « همچنین در دین مسیح خدا اسماء حسنا ندارد و جز الفاظ خدا، اله و اب نام دیگری ندارد.»
*دیگر برنمیگردم؛
روزهای آخر زندگی پربار علامه طباطبایی فرا رسیده بود و بیماری او را از پای انداخته بود. وقتی ایشان را از خانه به بیمارستان منتقل میکردند، رو به خانوادهاش کرد و گفت: « من دیگر برنمیگردم». در بیمارستان هم همه کارکنان را تحت تاثیر قرار داده بود، تا جایی که رییس بیمارستان میگفت: «علامه حافظهشان را در مورد مسائل دنیوی و مادی از دست دادهاند و به مسائل مادی بیتوجهاند، اما پیوندشان با خدا و عالم معنویت مستحکمتر شده است؛ انگار از ناسوت بریده و به ملکوت پیوستهاند»
... و بالاخره چند روز بعد 24 آبانماه 1360 هجری شمسی علامه که همیشه از ابدیت سخن میگفت از این عالم خاکی رخت بر بست.
حضرت محمد ، پیامبر اسلام در بازگشت از آخرین حج خود همه مسلمانانی که در حج شرکت داشتند را در غدیر خم جمع کرد و در آنجا حضرت علی (ع) را بهعنوان وصی و برادر و جانشین خود از جانب خدا معرفی کرد. عبارت معروف «هر آنکس که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست» قسمتی از خطابه بلند غدیر میباشد.
فرمت کتاب : PDFبرای دانلود به ادامه مطلب مراجعه نمایید
عکس های و کارت تبریک های بسیار زیبا به مناسبت عید غدیر خم
کارت پستال عید غدیر خم
عکس زیبا درباره عید غدیر
عکس درباره واقعه غدیر خم
برای دیدن کارت پستال های بیشتر به ادامه مطلب بروید.
((به نام خداوند بخشنده مهربان
اين عهدنامه اى است كه گروهى از اصحاب رسول خدا - اعم از مهاجر و انصار - بر مضمون آن اتفاق نموده اند.
آنان كسانى هستند كه خداوند متعال در كتاب آسمانى به وسيله رسول و بر زبان او آنان را مورد ستايش قرار داده است
اين گروه بعد از اجتهاد و كوشش در راءى و مشورت در امر، براى دلسوزى اسلام و مسلمين در طول تاريخ آنچه را كه به مصلحت دين و مردم دانستند در اين عهدنامه منعكس نمودند تا نسلهاى آينده با بكار بستن مضامين آن و پيروى از اين دستورالعمل سعادت دنيا و آخرت خود را به دست آورند
اما بعد، بدرستى كه خداوند متعال به من و كرم خويش محمد را به سوى مردم فرستاد تا دين مورد رضايت او را به مردم ابلاغ فرمايد، و رسول الله در وظيفه تبليغى خود كوتاهى نفرمود، و آنچه را كه ماءمور به تبليغ آن بود به مردم اعلام و ما مسلمانان را به جمع و حفظ آن ماءمور ساخت ، تا آنكه دين به كمال خود رسيد، و واجبات و سنن الهى در جامعه پياده شد
پس از آن خداوند رسول خدا را به سوى خود خواند و آن حضرت با كمال عزت و احترام دعوت حق را لبيك گفت و به ديار باقى شتافت
بدون آنكه شخص خاصى را به جانشينى خود برگزيند، بلكه اختيار تعيين خليفه را به مردم واگذار نمود تا هركس را كه مورد وثوق و اطمينان آنان باشد به جانشينى رسول ، و ولايت امر مسلمين اختيار نمايند، و بدرستى كه براى مردم مسلمان پيروى از رسول خدا شايسته است
چنانكه قرآن مى فرمايد: براى كسانى كه مشتاق لقاى پروردگار و روز قيامت هستند پيروى از رسول نيكو است
براستى كه رسول خدا كسى را جانشين خود قرار نداد، تا خلافت رسول در يك خاندان مستقر نماند و ديگران هم از آن بهره اى ببرند، و از شخصى به شخص ديگر همچون ارث منتقل نگردد، و براى آكه در ميان ثروتمندان دست به دست نگردد، و هر خليفه اى نتواند ادعاى خلافت در اولاد خود را تا روز قيامت بنمايد.
به ادامه مطلب بروید
تعداد صفحات : 2